:درباره وبلاگ
:آرشیو
:آخرین پستها
:دوستان
:پیوندهای روزانه
:آمار وبلاگ
دلخوشی..
امروز هیدرولیک رو دادم.. دیروز از صبح خیلی خوندم.. خیلی که نه اما برای من که کم می خونم زیاد.. تا شب خوندم و سؤال حل کردم تا حدودن 1 بود که تازه پتو رو کشیدم بخوابم که دیدم مسیج دارم..خوندمش.. یه جوری بود که نمی شد جواب نداد.. خیلی معمولی و آروم جواب ش رو دادم.. اون هم همینطور.. اما بالاخره مث همیشه یه چیزهایی گفت که.. .
تا دو و نیم بیدار بودم.. بدونِ اینکه بخوام فکر می کردم.. به همه چی.. به اینکه من کجام..؟
به اینکه چقد دنیا وارونه ست..
*چقدر بده تو دنیایی زندگی کنی که گفتنِ حقیقت برات سخت باشه.. که همه چی وحشتناک باشه.. که توش پشیمونی وجود داشته باشه..
** دلخوشی ندارم.. برای ادامه دادنِ راه..
*** "خیلی غریبی واسه من.. از چه شبی جدا شدی.."
تاریخ آخرین ویرایش:26 دی 88 23:03